─────╤🔱ɾɐəɓəɹ🔱╤─────

🔱ɾɐəɓəɹ🔱

─────╤🔱ɾɐəɓəɹ🔱╤─────

🔱ɾɐəɓəɹ🔱

─────╤🔱ɾɐəɓəɹ🔱╤─────

وبلاگ مرد شکارچی(jaeger)

Vampire



منشاء پیدایش خون آشام


ریشه یابی لغت ومپایر (Vampire)

در لغت نامه آکسفورد اینطور ذکر شده که لغت ومپایر (خون آشام) برای اولین بار در سال 1734 به زبان انگلیسی وارد شد. این لغت در اصل یک لغت صربی است و به صورت ومپیر (вампир) تلفظ می شود. در زبان صربی، ومپیر (یا برگردان انگلیسی‌اش ومپایر) به معنی کسی است که با دندان می‌نوشد! این واژه از افسانه‌های کهنی که در آن ها از موجوداتی خون آشام صحبت می شد به زبان صربی راه پیدا کرد. این موجودات افسانه ای عموما ماهیت مشخصی نداشتند و گه گاه به صورت موجوداتی سایه ای، هیولاهایی جهنمی با صورت های وحشتناک و یا انسان هایی پلید با دندان های تیز توصیف می شدند.


البته خون آشام ها تنها مختص افسانه های صربی نبودند و در افسانه های اسلاوها، رومانیایی ها، چینی ها، یونانی ها، روس ها، اطریشی ها، مجارستانی ها، مراکشی ها، بابلی ها، ایرانیان باستان و... هم ردی از آن ها دیده می شود.


منشاء پیدایش خون آشام

طبق افسانه ها و باورهای عامیانه مردم اروپای شرقی، خون آشام (Vampire)، انسان نفرین شده ای است که روح او به زندگی ابدی در قلمروی تاریکی و مرگ، و به دور از نور و رحمت پروردگار محکوم شده است. بر طبق همین باورها، انسانی که به چنین نفرینی دچار می شود، حیات عادی خود را (که هدیه ای بزرگ از طرف پروردگار است) از دست داده و به مرده ای سرد و بی روح بدل می شود. در چنین شرایطی، تنها راه بازگشت فرد نفرین شده به زندگی عادی، آشامیدن مایه حیات سایر انسان ها، یعنی خون آن ها است.


درواقع در چنین باورهایی، خون دلیل اصلی حظور روح در عالم هستی معرفی می شود و به همین دلیل است که خوردن خون، می تواند برای مدتی روح را از عالم مرگ، به عالم زندگی بازگرداند.


خون آشام را چگونه بشناسیم!؟


خون آشام ها موجوداتی شبگرد هستند و از نور به شدت گریزانند. آن ها معمولا روزها را در مکانی تاریک و نمور [ترجیحا تونل های زیرزمینی فاقد نور و درون قبرها] می گذرانند و شب هنگام به شکار می روند.


آن ها گوشتخوار نیستند [از گوشت قربانیانشان تغذیه نمی کنند] و فقط از خون انسان ها می نوشند. البته نوشیدن خون به معنی تغذیه کردن برای آن ها نیست و فقط باعث می شود برای مدت محدودی به زندگی عادی بازگردند و حیات پیدا کنند. در این حالت آن ها به خوردن غذا نیز نیاز پیدا می کنند و باید از خوراکی های معمولی انسان ها تغذیه کنند. البته کمتر کسی شاهد غذا خوردن خون آشام ها بوده است.


معمولا خون آشام ها فقط در مواردی خاص و گاه از روی ناچاری از خون حیوانات تغذیه می کنند، ولی در حالت عادی خون انسان را به همه چیز ترجیح می دهند. جنسیت خون آشام ها هم در گزینش قربانیانشان نقش به سزایی ایفا می کند. مثلا خون آشام های مرد، نوشیدن خون زن ها را ترجیح می دهند و خون آشام های زن، از نوشیدن خون مردان لذت می برند.


تنها گروه خاصی از خون آشام ها توانایی تغییر شکل و تبدیل شدن به حیوانات مختلف از جمله گرگ و خفاش را دارا هستند و با این کار می توانند به صورت محدود، در نور و محیط های روشن رفت و آمد کنند.


بنا به برخی اعتقادات، خون آشام ها از گذر زمان و بیماری در امان هستند، آن ها نه پیر می شوند، نه بیماری می گیرند و نه می میرند. یک خون آشام تا زمانی که خون می نوشند، زنده می ماند و به حیات دوگانه خود ادامه می دهد.


برای کشتن یک خون آشام از دیرباز راه کار ویژه ای وجود داشته است، به این ترتیب که شکارچی [کسی که درصدد نابودی خون آشام است] باید با دست چپ، تکه چوبی نوک تیز را درون قلب خون آشام فرو کرده و بلافاصله سر او را از تنش جدا کند.


به طور کلی همه خون آشام ها از صدای خروس، صلیب، شمع، کتاب مقدس، آب [به طور خاص آب مقدس]، بوی سیر و آینه می ترسند و از آن ها گریزان هستند.


چرا خون؟


بررسی جایگاه خون، در باورهای مردمی و مذهبی


از دیر باز تا کنون در باور های عامیانه و گه گاه در برخی از باورهای نادرست مذهبی، خون همواره از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و هست. مردم، خون را سرشار از ویژگی های شگرف و گاه اسرارآمیز بشری می دانند و مواردی همچون اصالت نژادی، دلاوری و پهلوانی را به خون نسبت می دهند!


در جنگ های باستانی، جنگجویان خون دشمنان دلیرشان را که در کارزار می کشتند، می آشامیدند تا از فضایل جنگاوری و شجاعتشان بهره مند شوند.


در علم جادوگری باستانی هم اینطور تصور می شد که با آشامیدن خون، عمر بشر طولانی می شود، جوانی او باز می گردد و پیری و فرسودگی رخت بر می بندد، و به همین دلیل بود که خون در اکثر مراسم ها منزلتی بس والا و اعجاز آفرین داشت.


در مسیحیت هم خون نماد استعلا و استکمال است. مسیح، خونش را برای بخشایش گناهان بشر نثار کرد و به واسطه آن بشر را از عذاب الهی رهایی بخشید. همچنین خونی که از زخم پهلوی مسیح بر بالای صلیب جاری شده بود و یوسف رامه ای (یکی از حواریون مسیح) آن را در جامی جمع آوری کرد و نگاه داشت، مبشر حیات نو به برکت جانفشانی مسیح و نیز نشانه روح پاک و مبری از لوث گناه است.


کشیش های مسیحی در نماز جماعت، جرعه ای شراب می نوشند که نمادی از خون مسیح است. به اعتقاد مسیحیان این شراب، شربت جاودانگی است؛ خونی است که به گناه آلوده نشده و مایه تجدید حیات بشر است. چنین باوری از سخن مسیح (ع) نشات گرفته است که فرمود:


-  هر‌که بدن مرا بخورَد و خون مرا بنوشد، حیات جاویدان دارد، و من در روز بازپسین او را بر‌خواهم خیزانید زیرا بدن من خوردنی حقیقی و خون من آشامیدنی حقیقی است. کسی که بدن مرا می‌خورَد و خون مرا می‌نوشد، در من ساکن می‌شود و من در او. همانگونه که پدرِ زنده مرا فرستاد و من به پدر زنده‌ام، آن که مرا می‌خورد نیز به من زنده خواهد بود. (انجیل یوحنا - آیات 52 تا 58)


بدین ترتیب است که یک مسیحی مومن، شراب (خون نمادین مسیح) را می آشامد تا حیات لایزال یابد و خون آشام ( و به طور خاص دراکولا ) هم خون امت مسیح را می نوشد تا زنده بماند. اما این مکیدن خون جنبه دیگری نیز دارد: خون آشام با این عمل نه تنها دستور انجیل را زیر پا می گذارد ( طبق کتاب مقدس قدیم، نوشیدن خون حرام است)، بلکه از سنن انجیلی برای خود استفاده می کند و به عنوان مثال با نوشیدن خون، تبدیل به یک "نامرده" می شود و عمر جاودان پیدا می کند، چیزی که در انجیل برای مسیح در نظر گرفته شده است؛ بیدار شدن دوباره و زندگی جاودان.[می توان اینطور نتیجه گرفت که خون آشام و به طور خاص دراکولا، درواقع برای مقابله با حضرت مسیح به وجود آمده است]


لازم به ذکر است که اکثر مردم رومانی (محل تولد و زندگی دراکولا) مذهب ارتودوکس دارند و در مذهب ارتودوکس، خون مایه زندگی و حیات به شمار می رود و جذب خون، به معنای کسب نیروی حیاتی است.


به این ترتیب، خون آشام به عنوان موجودی زاده شده در جهنم به تصویر کشیده می شود و به این خاطر مخالفان او با حربه های خدایی مانند صلیب یا آب مقدس به جنگ او می روند. به خصوص در رمان برام استوکر، دراکولا یک یاغی در برابر خدا است و می توان او را معادل دجال دانست.


بنابراین می توان اینطور نتیجه گرفت که:


خونی که یک خون آشام می مکد، تنها مایع حیات قربانی او به شمار نمی رود، بلکه مایعی اسرار آمیز و شگفت انگیز است که توان جانبخشی به کالبد بیجان او را داراست و می تواند برای مدت کوتاهی روح او را به زندگی عادی بازگرداند.


راز جهانی شدن خون آشام ها


ادبیات و پدیده خون آشامی


افسانه های محلی،‌ هر چقدر هم که ترسناک و مهیج باشند، برای جهانی شدن نیاز به دستان جادویی نویسندگان و شعرا دارند. در این بین شاعران آلمانی، جزو اولین افرادی بودند که در جهانی کردن خون آشام ها پیشقدم شدند. اولین اثر ادبی با موضوع خون آشام، در سال 1748 سروده شد و پس از آن در سال 1797 گوته، "عروس کورینث" را سرود.


اما نکته مهم و قابل توجه در اکثر این اشعار، محوریت داستان اصلی، حول تقابل مسیحیت و کفر بود؛ طوری که به راحتی می شد آن ها را واکنش مذهب گرایان به رواج ادیان جدید، بدعت گذاری در مسیحیت و تنبیه و تحذیری که کلیسا نسبت به این بدعت‌گذاران اعمال می کرد دانست. درواقع، در این اشعار آلمانی،‌ خون آشام نماینده ای از جامعه بی‌دین‌ها [کفار] بود که باید با اتکا به دعا و کلیسا بر او غلبه می شد.


پس از آلمانی ها، نوبت به انگلیسی ها رسید تا میزبان خون آشام ها باشند. لرد بایرون [شاعر]، برای اولین بار خون آشام‌ها را وارد ادبیات انگلیس کرد. او در سفرهای متعددی که به شرق اروپا داشت،‌ برای اولین بار با مفهوم خون آشام آشنا شد و در شعری که در سال 1813 سرود، به طور رسمی از لغت خون آشام استفاده کرد. اولین داستان درمورد خون آشام‌ها هم در سال 1819 توسط دوست صمیمی و پزشک مخصوص بایرون، جان ویلیام پولیدوری با عنوان "خون آشام" نوشته شد.


با گذشت سال ها از ورود خون آشام ها به ادبیات انگلیس، اسطوره خون آشام ها به یکی از پرطرفدارترین مباحث داستانی در بین مردم بدل گشت و به مرور، این میهمانان خارجی حالتی بومی[انگلیسی] به خود گرفتند. این وضعیت تا سال 1897 به همین منوال ادامه داشت تا سرانجام نویسنده ای ایرلندی به نام برام استوکر با نگارش کتابی به نام "دارکولا"، به یکباره مسیر تکاملی خون آشام ها را دستخوش تغییراتی اساسی نمود و با معرفی خون آشامی به نام دراکولا، آن را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهن‌ها ماندگار کرد.


برخلاف تصورات سنتی موجود از خون آشام ها، دراکولایی که برام استوکر خلق کرده بود،‌ نه تنها موجودی دیوانه و وحشی نبود، بلکه فردی از طبقه بالای اجتماعی و بسیار مودب و مبادی آداب بود. اما با وجود این رفتارهای اجتماعی پسندیده، دراکولا شخصیتی بسیار مکار و حقه باز داشت و قربانیانش را با روش‌های مختلف به دام می‌انداخت.


طولی نکشید که ترس از دراکولا، در سراسر انگلستان و بعد اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سال‌های اختراع سینما [سال 1909] اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود و به لطف ادبیات و بعد ها سینما، خون آشام ها [دراکولا به نمایندگی آن ها]، چهره ای جهانی پیدا کردند.


مشهورترین خون آشام


آشنایی با دراکولا


به طور حتم شنیدن نام دراکولا، تداعی کننده موجودی خبیث و خونخوار، با دندان هایی تیز و بلند است که شب ها از تابوت خود خارج شده و به سراغ قربانیانش می رود و خون آن ها را می مکد. موجودی که طی صدها سال زندگی، به کابوسی وحشتناک برای مردم جهان تبدیل شده است.


حال این سوال مطرح است که دراکولا کیست؟ و از کجا آمده است؟


درواقع دراکولایی که هم اکنون شهرتی جهانی پیدا کرده است، انسان- خون آشامی است که زندگی دوگانه ای در طول تاریخ داشته است. بخشی از این زندگی دوگانه دراکولا به ماهیت تاریخی او برمی گردد و بخشی دیگر به واسطه داستانی که برام استوکر از او ساخته به وجود آمده است.


دراکولا به روایت تاریخ


طی سال های 1431 تا 1476، پرنس ولاد سوم (Vlad III)، به منطقه ترانسیلوانیای رومانی (منطقه ای در جنوب کشور رومانی که در سال ۱۰۶ توسط امپراطوری روم نابود شد.) حکومت می کرد. او فردی بسیار سفاک و خونخوار بود و از کشتن انسان ها به روش های نامتعارف لذت فراوانی می برد. این پادشاه ظالم، برای تفریح و سرگرمی روش های وحشتناکی داشت،گاهی اوقات دشمنانش را دور تا دور میز غذاخوریش به سیخ می کشید و گاهی اوقات آن ها را درون دیگ های بزرگ جوشان می انداخت و یا اعضای بدنشان را تکه تکه می کرد.


ولاد را با لقب دیگری نیز می شناختند: ولاد دراکولا. در زبان رومانیایی کلمه دراکو به معنی اژدها و دراکولا به معنی پسر اژدها به کار می رود.


این لقب از آنجا به ولاد سوم داده شد که پدرش ولاد دوم (Vlad II ) به انجمنی مخفی به نام "فرقه اژدها" ملحق شده بود. این فرقه، متشکل از اتحاد تعدادی شاه و شاهزاده از منطقه اروپای مرکزی بود که از قدرت در حال صعود امپراطوری عثمانی به شدت متنفر بودند و قصد داشتند در مقابل گسترش اسلام در مقابل مسیحیت  ایستادگی کنند.


ولاد دوم علامت اژدها را روی تمام سکه ها، درفش ها، بیرق ها و تمام وسایلی که سمبل مبارزه و نبرد او با کشور عثمانی و اسلام بود حک نمود و از این روی خود را "دراکول"، یعنی اژدها نامید و پس از او پسرش که ادامه دهنده راه پدر بود، خود را "دراکولا"، یعنی پسر اژدها لقب داد.


ولاد دوم در طول سال های حکومتش نبردهای زیادی با عثمانی انجام داد، اما در سال 1444 اسیر ارتش عثمانی شد. در ابتدا دولت عثمانی تصمیم به قتل ولاد گرفت، اما در نهایت طی توافقی پسر نوجوان ولاد دوم (ولاد سوم) به عنوان گروگان به عثمانی تحویل داده شد و به این ترتیب ولاد دوم از مرگ رهایی یافت و آزاد شد.


ولاد سوم دوران نوجوانی و بخشی از جوانی خود را در اسارت عثمانی گذراند، اما سرانجام در سال 1454، ولاد سوم به عنوان بخشی از یک عهدنامه صلح آزاد و از بند رها شد. او پس از آزادی از بند عثمانی ها، چنان انتقام وحشتناکی از دشمنانش گرفت که در بیرحمی و شقاوت تا هنگام به قدرت رسیدن هیتلر و استالین بی بدیل بود.


هر بار که ترک های عثمانی توسط او دستگیر می شدند، آن ها را به چوب های بلند میخکوب می کرد و با عذاب زیاد می کشت. او جنگ های خشونت آمیز بسیاری ترتیب داد تا ترک های بیشتری را به قتل برساند.


کشتارهای وحشتناک و همگانی ولاد سوم باعث شد تا مردم لقب "ولاد سیخ کشنده" را به او بدهند.


او عادت داشت قربانی های خود را که پیوسته در حال فریاد و ناله بودند با دقت و وسواس عجیبی در اشکال هندسی متنوعی صف آرائی نماید.


در بهار ۱۴۶۲، سلطان محمد دوم، پس از تصرف کنستانتینوپول به رومانی تاخت. او در مسیر راه جنگلی چوب‌هایی را مشاهده نمود که روی آن ها۲۰ هزار اسیر ترک را به میخ کشیده ‌بودند. سلطان محمد در ۴ ژوئن، پایتخت افلاخونیه را تصرف کرد و ولاد سوم هم با ۳۰ هزار سپاه نتوانست جلوی پیشرفت او را بگیرد، به همین دلیل رو به جنگ های چریکی آورد.


ولاد سوم و نیروهایش دست به جنگ‌های کوچک پراکنده و شبانه زدند تا سرانجام در یکی از این تاخت‌های شبانه در ۱۷ ژوئن همان سال با پوشش سربازان عثمانی به اردوی سلطان محمد رخنه کردند و کوشیدند که وی را بکشند، اما در این کار ناموفق ماندند.


پس از این واقعه ولاد سوم بارها کوشید تا دوباره به قدرت بازگردد، اما هرگز موفق به این کار نشد و در سال ۱۴۷۶ در نزدیکی بخارست در نبرد با عثمانی‌ها کشته‌ شد. سربازان عثمانی سر از تنش جدا کردند و آن را به استانبول فرستادند و در آنجا بر روی میله‌ای در معرض نمایش عمومی گذاردند.


جنایات و کشتارهایی که ولاد سوم، معروف به دراکولا انجام داد، او را به پادشاهی بدنام و جلاد در طول تاریخ تبدیل نمود. همین موضوع باعث شد تا نویسنده ای ایرلندی به نام برام استوکر، بر اساس زندگی ددمنشانه این پادشاه سفاک، داستان معروف دراکولا را به رشته تحریر درآورد.


برام استوکر، خالق دراکولای جدید


برام استوکر، در ۸ نوامبر ۱۸۴۷ در کلونتارف ایرلند که حاشیه ای ساحلی از شهر دوبلین بود، متولد شد.


برام استوکر فرزند دوم خانواده ای با شش فرزند بود و به علت ابتلا به یک بیماری عفونی در دوران کودکی، همه پزشکان معالج او بر این باور بودند هرگز قادر به راه رفتن روی پاهای خویش نخواهد بود.


وجود این بیماری و نیاز به کمک دیگران برای انجام کارهای روزمره، تجربه‌ای عمیق بر افکار برام استوکر ایجاد کرد، تجربه ای که بعدها در آثار ادبی او نیز مشاهده شد. خواب ابدی و رستاخیز مردگان که از مفاهیم اساسی و کلیدی داستان دراکولای او به شمار می روند، نتیجه مستقیم تجربه او از دوران سخت بیماری محسوب می شوند.


در شرایطی که همه از بهبود برام استوکر نا امید شده بودند، بیماری او به شکل عجیب و معجزه آسایی بهبود یافت. پس از طی دوران نقاهت، او تبدیل به انسانی عادی گشت و حتی بعدها با بازی در تیم فوتبال دانشگاه دوبلین، به یک قهرمان تبدیل شد.


استوکر در سال ۱۸۷۸ با فلورانس بالکوم (Florence Balcome)، که سابقا نامزد اسکار وایلد (Oscar Wild) بود، ازدواج کرد. سپس به همراه همسرش ساکن لندن شد و عنوان مدیریت برنامه‌های تئاتر لایکوم (Lyceum Theater) را برای هنری ایروینگ پذیرفت. او تا ۲۷ سال بعد هم در همان مقام باقی ماند. همکاری با ایروینگ، برای استوکر بسیار مهم بود. چرا که باعث پذیرفته شدن او در جامعه سطح بالای لندن شد و او توانست با جیمز مک نیل ویستلر (James McNeil Whistler) و سر آرتور غیر مجاز می باشدان دویل

(Arthur Conan Doyle) ملاقات کند. همچنین در دوره‌ای که ایروینگ در حال سفر بود، این فرصت را پیدا کرد تا در کنار او دور دنیا را ببیند. تجربه ای که در نهایت باعث خلق شخصیت دراکولا به عنوان خون آشامی مخوف و نامیرا شد.


حقایقی تکان دهنده درمورد دراکولای جدید


دراکولای جدید تلفیقی از عقاید خرافی و باورهای ضد مذهبی بود که در قالب شخصیتی مخوف و نامیرا تجلی پیدا می کرد. اما نکته ای که درمورد شکل گیری دراکولای جدید حائز اهمیت است، ظهور یک فرمانروای سنگدل در رومانی قرن پانزدهم (ولاد سوم، معروف به «ولاد به میخ کشنده»)، کنتسی پولدار و دیوانه در مجارستان قرن شانزدهم (الیزابت بتوری) و دو قاتل زنجیره ای در صربستان در قرن هجدهم (پیتر پلگوویتز و پل آرنولد) بود که هر یک از آن ها در زمان خود به عنوان یک خونخوار، شهرتی برای خود فراهم کردند و به چهره امروزی خون آشام،‌ بخشی را اضافه نمودند. مثلا ولاد سوم، چون به بیماری پرفوریا (حساسیت به نور) مبتلا بود و کمتر قصرش را ترک می کرد [او در جنگ ها از چتر استفاده می کرد]، افسانه نور ترسی خون آشام‌ها را به وجود آورد. الیزابت بتوری که دختران جوان را به قصرش می‌برد و پس از سلاخی آن ها، در خونشان استحمام می کرد و برای بازگشت جوانی، خون آن ها را می نوشید،‌ اختلالات روانی و علاقه به خون زن های جوان را به افسانه خون آشام‌ها اضافه نمود. درمورد آن دو قاتل زنجیره ای هم که در ابتدای قرن هجدهم در صربستان اعدام شدند، چون پس از مرگشان، قتل‌ها متوقف نشدند، این عقیده خرافی شکل گرفت که آن‌ها از دنیای مردگان بازگشته اند و درصدد انتقام هستند.


علاوه بر موارد ذکر شده در بالا، شخصیت دراکولا به نوعی هجو شخصیت مسیح (ع) هم بود. زمانی که یوسف رامه ای (یکی از حواریون مسیح) خون مسیح را در جامی جمع آوری کرد و نگاه داشت، از آن روز به بعد جام در مباحث نمادشناسی از جایگاه ویژه ای برخوردار شد. جام از نظر نماد شناسی، نماد زن است و به خصوصیات زنانه اشاره دارد. به همین دلیل برخی از نمادشناسان، جام مقدسی را که مسیح در آن شرابی نوشید و آن را به خون خود تعبیر نمود، نماد مریم مجدلیه می دانند و خون داخل جام را نماد پیوند آن دو می شمارند [موردی که دن براون در کتاب راز داوینچی به آن پرداخته بود] به همین دلیل است که دراکولای ساخته برام استوکر [که قرار است به نوعی هجویه مسیح (ع) باشد] فقط از خون زن ها [یا همان جام] می نوشد و خود را زنده و باقی نگه می دارد.


در اینجا زنده و باقی ماندن دراکولا به واسطه نوشیدن خون زنان جوان، نماد تولد دوباره، و اشاره ای به تولد فرزندی از نسل مسیح (ع) است [موردی که باز هم در کتاب راز داوینچی به آن پرداخته شده بود]. همینطور در افسانه دراکولا ذکر می شود که اگر کسی از خون دراکولا بنوشد، عمری جاودانه یافته و تا ابد زنده خواهد ماند. جاودانگی به واسطه نوشیدن خون دراکولا، اشاره ای مستقیم به جمله مسیح است که می گفت:


-  هر‌که بدن مرا بخورَد و خون مرا بنوشد، حیات جاویدان دارد...


دراکولای ساخته برام استوکر از صلیب وحشت دارد و از آن گریزان است، این درحالی است که دراکولای تاریخی برای دفاع از دین مسیح وارد فرقه ای شد تا حافظ کلیسا و آیین مسیحیت باشد. پس چرا دراکولای استوکر از صلیب می ترسد؟ اگر طبق ادعای برخی از افراد، دراکولای استوکر صرفا موجودی خون آشام و ترسناک است و به مذهب ارتباطی ندارد، پس چرا با انواع سلاح های مذهبی می توان او را نابود کرد؟


درواقع دراکولای استوکر نماد به روز شده دجال و شیطانی است که در به صلیب کشیدن مسیح نقش به سزایی را ایفا کرد و حالا در روزگار پس از او به دلیل انجام این عمل شنیع، از عالت قتاله مسیح [صلیب] و هر چه که مربوط به اوست در هراس است و از آن ها می گریزد. آری دراکولای برام استوکر، همان شیطان و دجالی است که علیه مسیح و دین او قد علم کرده و قصد نابودی کامل آن را دارد، با این تفاوت که اینبار در قالب داستان های ترسناک عامه پسند و به صورت غیر مستقیم هدف نهایی خود را دنبال می کند. گرایش گسترده و روز افزون مردم به خون آشامی و تولید فیلم های سینمایی، بازی های رایانه ای و داستان های کودکان، با مضامین خون آشامی در سال های اخیر، همه و همه نمونه های بارزی از کارکردهای دراکولای برام استوکر در مبارزه با مذهب به شمار می روند.

در ادامه این بحث به تحلیل آخرین نسخه از  سری بازی های Castlevania، با موضوع  Lords of Shadow خواهم پرداخت. بازی هایی که به طور خاص، با محوریت داستانی شخصیت دراکولا ساخته شده اند.

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.